خسته ام ازروزها و لحظه هايي که چون دلتنگي روزمرگي در ذهن آشفته ام ؛ چون تيک تاک ساعت تکرار مي شود ودستي براي آرامشي کوتاه بر سرم کشيده نمي شودخسته از آدمهاي سنگ دلي که با بي رحمي بر روح خسته ام با نامهرباني تازيانه بي مهري مي زنند و با بي تفاوتي بر زخمهاي کهنه ام ؛ بر روزگار شيرنشان لبخند مي زنند و ز ياد مي برند تلخي هاي سادگاني چون من را....